معنی شیه بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
شیه بزوئن
باران نرمی که همراه نسیم آید
ادامه...
باران نرمی که همراه نسیم آید
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شور بزوئن
دام داران ظروف محتوی شیر دوشیده را پس از انتقال به ظرفی دیگر
ادامه...
دام داران ظروف محتوی شیر دوشیده را پس از انتقال به ظرفی دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
شک بزوئن
عصاره گیری به وسیله برش پوست گیاه و با کمک کارد یا هر چیز
ادامه...
عصاره گیری به وسیله برش پوست گیاه و با کمک کارد یا هر چیز
فرهنگ گویش مازندرانی
زه بزوئن
اظهار ناتوانی کردن، به ناچار از عملی دست کشیدن، از پا در
ادامه...
اظهار ناتوانی کردن، به ناچار از عملی دست کشیدن، از پا در
فرهنگ گویش مازندرانی
چه بزوئن
زور زدن پیاپی هنگام شکم روی و زایمان
ادامه...
زور زدن پیاپی هنگام شکم روی و زایمان
فرهنگ گویش مازندرانی
ته بزوئن
ته بزوئن، تازدن، لازدن
ادامه...
ته بزوئن، تازدن، لازدن
فرهنگ گویش مازندرانی
هره بزوئن
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
ادامه...
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
فرهنگ گویش مازندرانی
میک بزوئن
مکیدن
ادامه...
مکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لپه بزوئن
حالتی از نشستن
ادامه...
حالتی از نشستن
فرهنگ گویش مازندرانی
کله بزوئن
پرچانگی کردن، برای تعلیم کسی کوشش فراوان به خرج دادن –
ادامه...
پرچانگی کردن، برای تعلیم کسی کوشش فراوان به خرج دادن –
فرهنگ گویش مازندرانی
کته بزوئن
زاییدن سگ و گربه
ادامه...
زاییدن سگ و گربه
فرهنگ گویش مازندرانی
شیوک بزوئن
نم کشیدن، کفک زدن، زنگ زدن
ادامه...
نم کشیدن، کفک زدن، زنگ زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شییه بزوئن
پاجوش، رویش جوانه های جدید از ریشه ها و ساقه ی بازمانده
ادامه...
پاجوش، رویش جوانه های جدید از ریشه ها و ساقه ی بازمانده
فرهنگ گویش مازندرانی
شاب بزوئن
قدم برداشتن
ادامه...
قدم برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
شاش بزوئن
شاشیدن، شب ادراری، بید زدن فرش و لباس و چوب
ادامه...
شاشیدن، شب ادراری، بید زدن فرش و لباس و چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
سیم بزوئن
کپک زدن
ادامه...
کپک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریا بزوئن
جوانه زدن بذر
ادامه...
جوانه زدن بذر
فرهنگ گویش مازندرانی
چنه بزوئن
پرحرفی کردن، پرچانگی کردن
ادامه...
پرحرفی کردن، پرچانگی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چله بزوئن
عوض کردن مکان، جوانه زدن سر شاخه های درخت، توقف کوتاه مدت و سپس به جای
ادامه...
عوض کردن مکان، جوانه زدن سر شاخه های درخت، توقف کوتاه مدت و سپس به جای
فرهنگ گویش مازندرانی
تیر بزوئن
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
ادامه...
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
فرهنگ گویش مازندرانی
تیل بزوئن
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
ادامه...
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
تشکه بزوئن
جوش زدن دست و صورت در اثر حساسیت
ادامه...
جوش زدن دست و صورت در اثر حساسیت
فرهنگ گویش مازندرانی
تغه بزوئن
از چیزی سر درآوردن، گم شده ای را یافتن، سرنخی را پیدا
ادامه...
از چیزی سر درآوردن، گم شده ای را یافتن، سرنخی را پیدا
فرهنگ گویش مازندرانی
هی بزوئن
چرخاندن کف گیر در دیگ غذا، هم زدن مایعات
ادامه...
چرخاندن کف گیر در دیگ غذا، هم زدن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی